سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار پشت پنجره جایم عوض شود


هی کار دست من دهد چشمهای تو

هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود


با بیت های سرزده از سمت ناگهان

حس میکنم که قافیه هایم عوض شود


جای تمام گریه ، غزلهای ناگــــــزیر

با قاه قاه خنده بی غم عوض شود


سهراب شعرهای من از دست می رود

حتی اگر عقیده رستم عوض شود


قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز

در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود


با این ردیف و قافیه بهتر نمیشوم

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

سکوت آینه

دیگر بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبـیــه گریه زلالم نمیکند

پاییز زرد هم که خجــالت نمیکشد
رحمی به باغ رو به زوالــم نمیکند

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چه کار
وقتی که سنگ رحم به بالم نمیکند

مبهوت مانده ام که چرا چشمهای شب
دیگر اسـیر خواب و خیالم نمیکند

این اولین شب است که بوی خیال تو
درگــــیر فکـرهای محـالم نمیکند

حالا که روزگار قشنــــگ و مدرنتـان
جز انفـعـــال شـامل حالـم نمیکند

باید به دستـهای مسلح نشان دهم
حتی سکـوت آیـنـه لالـم نمیکند